ای کاش که سجاده به زنار فروشند


این طایفه دین چند به دینار فروشند

حق از طرف برهمنان است که امروز


صد سبحه به یک حلقه زنار فروشند

ترسم که به خاکستر گلخن نستانند


زان جنس که این طایف دربار فروشند

در کار دلم کرد همه عشوه چشمش


خوبان دغا مهر به اغیار فروشند

مخمور دو چشم تو رضی گشته نگاهی


کاین باده نه در خانهٔ خمار فروشند